Mask
When I look in the mirror, I don't see myself. I see a stranger and I am terrified of this face. By hiding my face behind the mask, I feel close to myself and feel more comfortable. However, hiding behind the mask doesn't always have the same feeling - sometimes it is terrifying. It may be a common sense!
My masks are either horrifying or pretty and each carries a different concept.
Most of my masks are from my surroundings - either a house or a natural environment where I like to have my experience.
|
|
|
|
نقاب
در آينه كه نگاه ميكنم، خودم را نميبينم، انگار كس ديگريست و من هراس دارم از چهره اين غريبه. با پنهان كردن چهره، بيشتر به خودم و آرامش نزديك ميشوم؛ اما هميشه به پشت نقاب رفتن آرامش درپي ندارد؛ گاه چهره هولناكتر خودنمايي ميكند. شايد پنهان شدن يك حس مشترك باشد.
نقابهاي من گاه بسيار وحشتناك هستند وگاه بسيار زيبا و هر كدام حرفي دارند براي گفتن.
بيشتر نقابهايم را از محيط اطرافم انتخاب ميكنم. اين محيط گاه خانه است وگاه طبيعتي كه تجربه كردن در آن را دوست دارم.